• وبلاگ : شاه بيت
  • يادداشت : خدا در همسايگي ماست. . .
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + شکوه 
    وبلاگ باحاليه

    روي ويترين لب هايش نوشته بود خاموش

    و در آخرين کارناوال شب

    با ماسکي که فقط بلد بود بخندد

    دوش به دوش باران والس ميرقصيد

    سلام. براي چنديمين بار بود که اين متن رو مي خوندم و باز هم زيبا بود. اصلا مگه ميشه "قيصر" چيزي بگه و زيبا نباشه!

    باران بهاري که باريد... او که آمد... همه ي نقشه ها خراب و نقش بر آب خواهند شد.

    اللهم عجل لوليک الفرج...

    پاسخ

    سلام. "قيصر" که رفت . . . "قاف" هم بي "سر" شد!! (عجيب دوستش مي دارم؛ از اعماق وجود!!!).
    سلام
    يه وقتايي اين شعرو زياد ميخوندم:
    من ندانم كه كي ام!
    من فقط ميدانم
    كه تويي شاه بيت غزل زندگي ام

    مطلب زيبايي نوشته بوديد
    گويا برداشت آزاد از مطلب قيصر بود
    خيلي دلچسب بود
    پاسخ

    سلام. ممنون از زيبايي نگاهتون. گاهي که دلم مي گيرد، مي نويسد رازهاي دلش را!!! پايدار باشيد