سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بهترین هدیه تولدم... - شاه بیت

   

آن روزهای نه چندان دور که خانه ها «حیاط» داشت

و آسمان صاف و لبریز از ستاره بود؛

گاهی می شد شب ها زیر فرش آسمان می خوابیدیم.

خاطرم هست هر بار که شروع به شمارش الماس های زیبایش می کردم،

ناتمام می ماند... و خواب...

 

بزرگترین ستاره را خیره می شدم

 و زیر لب،آرام به مادرم می گفتم:

«اون بزرگه رو می بینی،مال منه...مال خودمه!».

لبخندی می زد و با صدای مهربانش جواب می داد:

«ایشالا ستاره ی عمرت همیشه روشن باشه و تو آسمون بدرخشه».

 

گذشت...

تا اینکه امشب...یعنی شب تولدم،

یاد جواب مادرم افتادم!

یاد «حیاط» خانه ی پدرم!

یاد آسمان!

یاقوت هایش!

ولی افسوس...

خانه ی ما «حیاط-حیات» ندارد!!!

آسمان ندارد!

دلم برای آن تک ستاره تنگ شده!

نمی دانم همپای من بزرگ شده؟!

هنوز هم می درخشد؟!

 

آن شب مادرم موفقیت را برایم آرزو کرد...

عاقبت بخیری را برایم دعا کرد؛

و بهترین هدیه ی تولدم،

«دعای مادر است».

 

شاه بیت



[نویسنده: احسان] [پنج شنبه 92 بهمن 24]