سفارش تبلیغ
صبا ویژن



دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد!!! - شاه بیت

   

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست،چون او به موهای خود گلت می زند!
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد، کبری گفت: تصمیم بزرگی گرفته است؛ کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند، چون او با پترس چت می کرد!
پترس همیشه پای کامپیوترش بود و چت می کرد؛ پترس دید که سد سوراخ شده اما انگشتش درد می کرد چون زیاد چت کرده بود!
او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند . . . پترس در حال چت کردن غرق شد!
برای مراسم دفن او، کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود؛ اما کوه روی ریل ریزش کرده بود!
ریز علی دید که کوه روی ریل ریزش کرده اما حوصله نداشت؛ ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را درآورد! ریز علی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت.
قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. . .کبری و مسافران قطار مردند. اما ریز علی بدون توجه به خانه رفت!
خانه مثل همیشه سوت و کور بود. الآن چند سالی است که کوکب همسر ریزعلی، مهمان ناخوانده ندارد، او حتی مهمان خوانده هم ندارد، او حوصله ی مهمان ندارد، او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند، او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد. او کلاس بالایی دارد، او فامیل پولدار دارد! او آخرین بار که گوشت قرمز خرید، چوپان روغگو به او گوشت خر فروخت اما او از چوپان روغگو گله ندارد. . .
چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد!!!!!!!!!!!
به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان ما، آن داستان های قشگ وجود ندارد!!!
و در مدرسه های ما آن بچه های پاک و معصوم وجود ندارد!!!
و در دانشگاه ها و حوزه های ما. . .
و در خانواده های ما. . .
و در. . .



[نویسنده: احسان] [پنج شنبه 91 اردیبهشت 21]