سفارش تبلیغ
صبا ویژن



اردیبهشت 92 - شاه بیت

   

یه روز یه ترکه ...

اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛

خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛

یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش

و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو،

برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.


یه روز یه رشتیه ...

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛

برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد،

برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛

اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.


یه روز یه لره ...

اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛

ساده زیست، نیک سیرت و عدالت محور بود

و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد.


یه روز یه قزوینی ...

به نام علامه دهخدا ؛

از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد.


یه روز ما همه با هم بودیم ...،

فارس و آذری و کرد و گیلک و مازنی و لر و بلوچ و عرب و ترکمن و قشقایی و ...

 

پاینده ایران و ایرانی



[نویسنده: احسان] [شنبه 92 اردیبهشت 21]

 

یادش بخیر آن روزها. . .
چند هفته پول توجیبی مان را جمع می کردیم تا بتوانیم روز مادر با
فکر کوچکمان، شادی های بزرگبیافرینیم!
گاهی وسعمان به یک کیف پول می رسید تا کیف کهنه ی مادر،جایش را به کیف کوچک بچه ها بدهد و هر روز با دیدنش کلی ذوق کند. . . گاهی با بهانه های مختلف از مادر پول می گرفتیم و مخِ پدر را برای خرید خوراکی می زدیم تا بتوانیم هدیه ای قابل و در خورِ مهربانی هایش تقدیمش کنیم. . . گاه که وسعمان به خرید هدیه نمی رسید، کارت پستالی تهیه می کردیم و با آن خط خرچنگ قورباغه ایمان می نوشتیم:"
دوستت دارم مادر عزیزم" و با کلی عذرخواهی و دستبوسی تقدیمش می نمودیم!
خدایا چقدر زیبا بود آن روزها. . .
کاش دوباره خطمان خرچنگ قورباغه ای می شد و می توانستیم از آن تمر و لواشک های غیر بهداشتی و آن آدامس های سنگی بخوریم. . .

روزت مبارک بهترینم 



[نویسنده: احسان] [چهارشنبه 92 اردیبهشت 11]

گاهی تنها راهی که برای دلت می ماند، این است:
که آن را بفروشی به
متاعی ناچیز!!!
ولی بدان. . . ارزشِ آن فقط
خداست!



[نویسنده: احسان] [یکشنبه 92 اردیبهشت 8]