یادش بخیر آن روزها. . .
چند هفته پول توجیبی مان را جمع می کردیم تا بتوانیم روز مادر با فکر کوچکمان، شادی های بزرگبیافرینیم!
گاهی وسعمان به یک کیف پول می رسید تا کیف کهنه ی مادر،جایش را به کیف کوچک بچه ها بدهد و هر روز با دیدنش کلی ذوق کند. . . گاهی با بهانه های مختلف از مادر پول می گرفتیم و مخِ پدر را برای خرید خوراکی می زدیم تا بتوانیم هدیه ای قابل و در خورِ مهربانی هایش تقدیمش کنیم. . . گاه که وسعمان به خرید هدیه نمی رسید، کارت پستالی تهیه می کردیم و با آن خط خرچنگ قورباغه ایمان می نوشتیم:"دوستت دارم مادر عزیزم" و با کلی عذرخواهی و دستبوسی تقدیمش می نمودیم!
خدایا چقدر زیبا بود آن روزها. . .
کاش دوباره خطمان خرچنگ قورباغه ای می شد و می توانستیم از آن تمر و لواشک های غیر بهداشتی و آن آدامس های سنگی بخوریم. . .
روزت مبارک بهترینم
[نویسنده: احسان] [چهارشنبه 92 اردیبهشت 11]